یک شب فاصله

معرفی کتاب یک شب فاصله اثر جنیفر ای نیلسن

کتاب «یک شب فاصله» رمانی نوشته ی «جنیفر ای نیلسن» است که اولین بار در سال 2015 منتشر شد. دختری هشت ساله به نام «گرتا» صبحی از خواب بیدار می شود و درمی یابد که یک حفاظ، میان خانواده اش فاصله انداخته است: پدرش و یکی از برادرانش در سفری در «برلین غربی» هستند در حالی که سایر اعضای خانواده در قسمت شرقی این شهر گیر افتاده اند. اکنون، چهار سال پس از آن روز، «دیوار برلین» به واقعیتی تلخ تبدیل شده است. اما پیغامی پنهانی از طرف پدر «گرتا»، به او امید و نقشه ای برای فرار می دهد: حفر یک تونل برای رسیدن به آزادی. «گرتا» مانند «آن فرانک»، کوچک اما قدرتمند است—یک قهرمان زن سرسخت که رویاهای بزرگی در سر دارد و در مواجهه با سختی ها و خطرات، به این راحتی ها تسلیم نمی شود.

یک شب فاصله (A night divided) به بیان نتایج مخرب جنگ سرد بر ارتباط افراد و از هم پاشیدگی کانون خانواده‌ها پرداخته است. در ابتدای رمان، گرتا، دختر آلمانی، چندان در جریان مسائل سیاسی آلمان نیست. پدرش مخفیانه فعالیت‌های سیاسی انجام می‌داد و هیچ‌کسی از این موضوع باخبر نبود. اما همه چیز با پایان یافتن جنگ جهانی دوم تغییر کرد، مادر گرتا چیزی جز آسایش خانواده‌اش نمی‌خواست و فقط دنبال این بود که همه‌ی اعضا را در کنار هم نگه دارد.

شرایط آرام بود تا اینکه با بالا رفتن دیوار برلین و تقسیم شدن شهر به دو منطقه‌ی شرقی و غربی، خانواده‌ی گرتا وارد مسیر سختی شدند. پدر گرتا برای یافتن کار به برلین غربی می‌رود ولی پس از ساخته شدن دیوار راه برگشتی برایش باقی نماند. برادر گرتا دومینیک هم به همراه پدر به آلمان غربی رفته بود که او هم خانواده‌اش را از دست داد. گرتا، مادرش و برادر کوچک‌ترش فریتز مورد ظلم کمونیست‌ها قرار گرفتند. هیچ ارتباطی نمی‌توانستند با پدر یا دومینیک برقرار کنند و مجبور بودند مسیر زندگی خود را بخاطر ضربه‌ای که یک دیوار یا بهتر است بگوییم سیاست به آن‌ها زده، تغییر دهند.

گرتا و فریتز هیچکدام‌شان طبق آن چیزی که مردم انجام می‌دادند و عوام دوست داشتند، عمل نمی‌کردند، مثلا فریتز عاشق آلبوم‌های گروه بیتلز و نوشابه‌ی کوکاکولا بود. در صورتی که آن چیزها در آلمان شرقی کاملا ممنوع بود. گرتا هم توانایی چندانی در پنهان کردن تنفرش از افرادی که سعی در شست و شو دادن مغز همکلاسی‌هایش داشتند، نداشت. اما چیزی که آن‌ها را امیدوار می‌کرد، دیدن اعضای خانواده‌شان بود. اول گرتا، دومینیک را در آن‌طرف دیوار یعنی برلین غربی دید. البته به صورت کاملا گذرا چون ممکن بود سربازان مرزی مشکوک شوند.

بعد از گذشت چند روز گرتا پدرش را دید، او شروع به رقصیدن و خواندن آهنگی برای گرتا کرد. دختر فهمید که پدرش با انجام آن حرکات می‌خواهد چیزی را به او بفهماند و مهم‌ترین پیام آن کلمه‌ی "کندن" است.

برای خواندن و دانلود کتاب ، کتاب های صوتی ، پادکست به کانال تلگرام ما مراجعه کنید : https://t.me/Bia_ino_Bekhon

آیدی کانال تلگرام : Bia_ino_Bekhon@